سن، سن ازدواجه. دختر هم فراوان. ولی خودم ایراد دارم. آدمی هستم عاشق تنهایی. مرا در یک اتاق با یک لپتاپ و یک تبلت و وسایل زندگانی (رختخواب، یخچال، فلاکس چای) به همراه اتاقی در کنار حاوی آشپزخانه و حمام و مستراح و صد البته با اینترنت پرسرعتِ بدون محدودیت ترافیکی ول بدهید؛ دنیایی را یک تنه زخمی خواهم کرد. البته یادتان نرود که کتابهایم را در آن گوشه اتاق که بالای سرم است قرار دهید؛ یک دیوان حافظ نیز تهیه کنید.
باور کنید اینها زیاد نیستند. همه شما همه اینها را دارید؛ لیکن باز به فرد دومی محتاجید تا دمی کنارش بیاسایید. من نمیگویم به نفر دوم محتاج نیستم؛ از شما محتاجتر نباشم قطعا بی نیازتر نیز نخواهم بود. ولی خودم را خوب میشناسم. همیشه برایم صدای دهل از دور بیشتر خوش بوده؛ فکر میکنید چرا هیچوقت نخواسته ام که آبجی و ستاره و داداش روحان و دیگر دوستان را از نزدیک ببینم؟ مهمترین دلیلش آن است که خودم را میشناسم. آدمها برایم از دور زیباترند. و از این اخلاقیات مزخرف حقیر است؛ مزخرفها! یه چی میگم یه چی میشنوی!
این روزها همه به دنبال گزینش همسری نیکو برای منند! آفرین بر غیرتشان و درود بر شرفشان. ولی من نمیتوانم هیچکسی را از نزدیک تحمل کنم. و این از اهم افتضاحیات وی بود. خودم را میشناسم دیگر. دختر مردم را میاورید میدهید دست من؛ بعد از دو روز غرهایم سرش شروع میشود. البته دروغ چرا؟ آن دو روز اول اینقدر برایش شیرین خواهد بود که تا لحظه مرگ فراموشش نخواهد کرد. ولی از روز سوم گندش را در می آورم. همان بهتر که تنها بمانم و از دور دنیایی را عاشق خودم بکنم. باور میکنید در همین سه ماهه که وارد اینستا شدم چندین خواستگار داشته ام؟ باور کنید؛ ولی همینها در کنار من بیش از دو روز نتوانند تحمل کرد مرا! آری چنین است برادر؛ چنین است خواهر!
خدایم رحمت کناد؛ خوش اخلاق غیرصبوری بودم.
مگر خدایی نچات دهادم.
تنهایی خسته ام کرده؛
همین
تمام
درباره این سایت